زبانحال حضرت زینب سلاماللهعلیها در برگشت به کربلا
شاعر : سیدپوریا هاشمی
نوع شعر : مدح و مرثیه
وزن شعر : فعولن فعولن فعولن فعول
قالب شعر : مربع ترکیب
از اول گـل هـر سخـن بود زینب کـسـای روی پـنـجتـن بـود زینب
چنان مـادرش ممـتحـن بود زینب بـدون تـبـر بتشـکـن بـود زیـنب
قـمر بـود زیـنب! گهـر بود زینب
و مـمتـاز از هـر نظـر بود زینب
کسی مثل این آیه عـصمت ندارد کـم آورده بـاشد؟ حـقـیـقـت نـدارد
به جز با حسین عشق خلوت ندارد به جز کربلا میل و رغبت ندارد
خوش است اینچنین سر کند تا قیامت
بــرادر بــرادر کـنـد تـا قــیـامـت
گهر از دو چشمش چکیده چکیده به اینـجـا رسـیـده خـمـیده خـمـیده
چه درد بـدی از کـشیده! کـشیـده! صـدایـش مـیآیـد بـریـده بــریــده
سـلام ای سـلـیـمـان بیخـاتـم مـن
بغـل کـن مرا بـاز هـم محـرم من
بـه گـودال افــتـادی و مــادر آمـد و با قلب صد پارهاش خواهر آمد
همینکه تورا بوسه زد لشگـر آمد لباس تو با زحـمـت از تن درآمـد
نبرّید خنجر! به خونت وضو کرد
دلم زیر و رو شد تو را پشت و رو کرد
کـشـیـدنـد ما را به مـیـدان کـوفـه گـذر کـردم از راه بــنـدان کـوفـه
نــمـودم رســوا شـغــالان کـوفــه عجب غـربتی داشت زندان کوفه
به تـفـسـیـر قـرآن من اجـر دادنـد
سرت رفت بر نی مرا زجر دادند
مرا کـوچه کوچه مرا خـانه خانه مـرا بـا بـهــانـه مــرا بـیبـهــانـه
بـه زور لـگـد، سـیـلی و تـازیـانه کـشـیـدنـد بـیـن گـذر وحــشـیـانـه
ربـاب تو را با کـتک میکـشیـدند
به ویـرانه ما سـرک میکـشـیدنـد
|